ققنوس فاتح

ظاهر زنذگی دیگران را با باطن زندگی خودت عوض نکن...

ققنوس فاتح

ظاهر زنذگی دیگران را با باطن زندگی خودت عوض نکن...

همتـــــــــــ

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۹ ب.ظ



چشمانتـــ... مرا نجات داد...

چشمانتــــ راه را نشان می دهد...

**

و در شهری که خالی از عُشاق بود ،

مردی آمد که شهر را دیوانه کرد . زمین را دیوانه کرد .

او که آمد از هر طرف عاشقی پیدا شد  که  از خویش برون آمد و کاری کرد.

*

قصه ی همت بعضی صفحتاش مثل قصه خیلی های دیگر است

و بعضی هاش  فقط  مال  خود اوست.

او هم ، قصه ی به دنیا آمدنش هر چه بود ، مثل همه ی ما ،

وقتی آمد گریست .

بچگی کرد . مدرسه رفت . حتی گاهی از معلمانش کتک خورد و

گاهی به دوستانش پس گردنی زد . بعضی تابستان ها کار کرد.

دوست داشت داروسازی بخواند ، ولی در کنکور قبول نشد .

بعد دانشرا رفت و معلمی کرد . 

او هم قهر و عشق ، هر دو ، را داشت .

خندید و خنداند .

 زندگی کرد .

هم راه شد .

رفت و گریاند .

تنها چیزی که او را در این دور ماندنی کرد ،

 

راهی بود که به دل ها باز کرد و عشقی که آفرید.

 

قصه ی زندگی او گاه صفحاتی دارد که به افسانه می ماندت

اگر به آسمان راهی نداشته باشی
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۲۶
مهدی نوری

نظرات  (۱)

مخففش که میکنی، تازه میشود ماه.. حاج محمدابراهیم همت

سلام علیکم
ممنون از حضورتون

محتاجیم به دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">